صاحبم می آید «صاحبم می آید» این کلامی است که بر دیواری می خواندم دست هایم در جیب، تکیه ام بر دیوار، چشم هایم مواج. آن چنان محکم بود، که همه پیکر من می لرزید؛ لرزه ای از سر اطمینان بود. شاید از خوف خدا، شاید از قوّت دست شاعر، چشم هایم بارید، و به خود خندیدیم، و چنین زمزمه کردم با خویش: «اندکی صبر کنی، صاحبت می آید ...» محمد رضا شادپور نظرات شما عزیزان: نام : آدرس ایمیل: وب سایت/بلاگ : متن پیام: نظر خصوصی کد را وارد نمایید: عکس شما آپلود عکس دلخواه: نوشته شده در جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 18:6 توسط Sogol| |
«صاحبم می آید» این کلامی است که بر دیواری می خواندم دست هایم در جیب، تکیه ام بر دیوار، چشم هایم مواج. آن چنان محکم بود، که همه پیکر من می لرزید؛ لرزه ای از سر اطمینان بود. شاید از خوف خدا، شاید از قوّت دست شاعر، چشم هایم بارید، و به خود خندیدیم، و چنین زمزمه کردم با خویش: «اندکی صبر کنی، صاحبت می آید ...»
«صاحبم می آید»
این کلامی است که بر دیواری می خواندم
دست هایم در جیب،
تکیه ام بر دیوار،
چشم هایم مواج.
آن چنان محکم بود، که همه پیکر من می لرزید؛
لرزه ای از سر اطمینان بود.
شاید از خوف خدا،
شاید از قوّت دست شاعر،
چشم هایم بارید،
و به خود خندیدیم،
و چنین زمزمه کردم با خویش:
«اندکی صبر کنی، صاحبت می آید ...»
محمد رضا شادپور
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان راه های بی انتها و آدرس mageseen.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
طراح قالب:Night-Skin
فال حافظ
قالب های نازترین
جوک و اس ام اس
زیباترین سایت ایرانی
جدید ترین سایت عکس
نازترین عکسهای ایرانی
بهترین سرویس وبلاگ دهی
وبلاگ دهی LoxBlog.Com