صاحبم می آید


سوگل هستم !

 

«صاحبم می آید»

 

 

این کلامی است که بر دیواری می خواندم

 

 

دست هایم در جیب،

 

 

تکیه ام بر دیوار،

چشم هایم مواج.

آن چنان محکم بود، که همه پیکر من می لرزید؛

لرزه ای از سر اطمینان بود.

شاید از خوف خدا،

شاید از قوّت دست شاعر،

چشم هایم بارید،

و به خود خندیدیم،

و چنین زمزمه کردم با خویش:

«اندکی صبر کنی، صاحبت می آید ...»

محمد رضا شادپور



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 18:6 توسط Sogol| |


Power By: LoxBlog.Com